یکی از همکارام میگفت دلم میخواد یکی بیدارم کنه و وقتی چشمامو باز میکنم ببینم همه اینا خواب بوده . چه روزای کابوس واری به ما میگذره . هرروز پر شده از خبرای بد . میشنوی که فلانی حالش بده ، فلان دکتر اینتوبه شد ، فلان همکار مرد ... مثل یه کابوس تاریک و وهم الود میمونه . امروز حکم حقوقی جدیدمو دیدم که حقوقم زیاد شده، نمیدونستم باید خوشحال باشم؟باید برنامه بچینم که با این پول چیکار کنم ؟ خوشحالیم دو دقیقه بیشتر طول نکشید، بعد دوباره حل شدم تو غم اینروزا . اینکه اصلا زنده میمونم که بخوام از حقوقم استفاده کنم ؟ اینکه دلِ خوشی باقی میمونه؟ چی به سر خونوادم میاد؟ تا اخر این روزای شوم باید چقدر دیگه شاهد خبرای مرگ این و اون باشم؟ وقتی تو خونم مدام عذاب وجدان دارم که نکنه من ناقل باشم و خونوادمو الوده کنم ؟ منم دلم میخواد یکی بیدارم کنه و بگه بلند شو ، کابوسهای مدامت تموم شد ... حالا نوبت رنگ سبزه که بعد از اینهمه سیاهی، جلوه کنه.
کرونا با شرافت و دنائت و تفرّق آمد! بازدید : 435
جمعه 15 اسفند 1398 زمان : 4:15